وقتی روز اول رفتم مدرسه یادم اومد که من وقتی توی اجتماعم لال مونی میگیرم:///
ولی خب اینجوری بودم که...به خودت مسلط باش لعنتی،امسال پارسال نیست که بخوای بهش گند بزنی ولی هنوزم حس میکنم دارم بهش گند میزنم حالا بیخیال این قضیه بزارین به شرح نوشتار بهتون بگم...
یکی هست که من خیلی خونم بهش جوش میخوره و دوست دارم باهاش اشنا بشم ولی تا میبینمش استرس میگیرم و دلم میخواد سرمو بکوبم تو دیوار و به خودم بگم...لعنتی برو جلو و یکم حرف بزننننننننننن...کل هفته ی من موقع دیدنش اینجوری گذشتتتت تا اینکه چهارشنبه مجبور شدم توی مدرسه بمونم تا مامان بیاد و خب اونم مونده بود...که دیدم عههه اومد نشست کنارم و کلی حرف زدیممم بعد دیدم که انگار خیلیم سخت نیست...پ.ن:همین من فردا بعد دیدنش در میرم
امیدوارم هیچوقت پاش به وبم باز نشه:)